تو»، تنها دو حرف «تو»، یک ضمیر معمولی ـ که فقط با دو حرف ساده‌ی خود سرشاری این جهان را از آن من می‌کنی. «تو»، تنها دو حرف و من، چو خاک بهاری به گرمای زندگی‌آفرین تو انس می‌گیرم. «تو»، تنها دو حرف ـ که با تکرارت اینک من طعم خوشبختی را در دهان خود احساس می‌کنم. جدایی را دهان می‌دوزم تا کلامی نگوید و اطاعتِ فرمانِ رنج را پا سست می‌کنم. «تو»، تنها دو حرف و من، نازنین! از خودِ خویشتن رها به خیل نوابغی که خواهند آمد و قهرمانانی که غبار گشته‌اند می‌پیوندم. «تو» تنها دو حرف و وقتی که ناگهان رها می‌کنی مرا و دور می‌شوی، چون خانه‌ی متروکی تَرَک بر می‌دارم؛ دیوارهایم آوار می‌شود و بی‌صاحب؛ و اندوه، چون موریانه‌ها، در تیر‌ها و ستون‌ها و بامم آشیان می‌سازد. «تو»، تنها دو حرف «تو» یک ضمیر معمولی!