رویای غم *** Royaye gham

حرف هایی که گاه بر سر زبان می آید اما بیان نمی شود . می نویسم تا مرحمی بر خستگی هایم باشد

رویای غم *** Royaye gham

حرف هایی که گاه بر سر زبان می آید اما بیان نمی شود . می نویسم تا مرحمی بر خستگی هایم باشد

بهار

بهار بهار صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار چه اسم آشنایی صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟

بهار اومد برفا رونقطه چین کرد

خنده به دلمردگی زمین کرد

چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت

وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

من و با حسی دیگه آشنا کرد

یه حرف که از حرفهای من کتاب شد

حیف که همش سوال بی جواب شد

دروغ نگم هنوز دلم جوون بود

که صبح تا شب دنبال آب و نون بود

بهار بهار صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار چه اسم آشنایی

صدات میاد اما خودت کجایی؟؟؟

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه

تازه کنیم خاطره ها رو یا نه

چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت

وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

مریم علوی

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 11:08 ق.ظ http://abbasbakhtiari.blogfa.com

سلام
شما می دونید این شعر رو کی خونده. من هر چی می گردم تا خواننده اش رو ژیدا کنم نمی تونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد