یاری که مرا کرده فراموش، تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش، تویی تو
صد بار بنالم من و آن یار که یک بار
برناله ی زارم نکند گوش، تویی تو
ما زهره و خورشید به یک جای ندیدیم
خورشید رخ و زهره بنا گوش، تویی تو
در کوی غمت خوار منم، زار منم من
در چشم دلم نیش تویی، نوش تویی تو
ما رند خرابیم و میر خرابات
ما اهل خطاییم و خطا پوش، تویی تو
مدهوشی و مستی نه گناه دل زار است
چون هوش ربای دل مدهوش، تویی تو
خون می خوری و لب به شکایت نگشایی
همدرد من ای غنچه خاموش، تویی تو
صیدی که تو رال گشته گرفتار، منم من
یاری که مرا کرده فراموش، تویی تو
آغوش رهی بهر تو خالی چو هلال است
باز آی که شایسته ی آغوش، تویی تو
در چند تا از نوشته هات و همچنین نوشته هات راجع به سهراب حس رمانتیک جالبی داری اما به نظر تو فرق رهی معیری با ابتهاج و سپهری با فروغ چیه؟
عرفان گریز یا عشق مبارزه؟
سلام
خوبی
خوش می گذره
سراغی از ما نمی گیری ...
من هم خوبم ...
من با یک پست جدید به روز هستم و منتظر حضورت ....
به روز هستم دوست داشتی بیا ... خوشحال می شم